چهارراه زندگی
وقتی که درانتهای یک راه،
توایستاده ای باکسی که من نیستم،
وقتی که درانتهای راه دیگر،
من ایستاده ام باکسی که تونیستی،
وقتی که درانتهای راه سوم ،
منم،تنهای تنها،وتوهم تنهاترازمن،
راه چهارم راچگونه برگزینم،
که درانتهایش منم وتوایم،
امادرچه شیب نازیبایی،
چه روزگارِازدست رفته ای،
چه منظره ی بدی،
این من وتو،آن من وتویِ عاشقانه ای،
که من می خواهم نیست،
نه، راه چهارم،راه به سامان رسیدنِ
عشق نیست،
شایدراه پنجمی باشد،
که تومراعاشقانه درآغوش بگیریومن عاشقانه شعرخوشبختی ام را،
برایت بسرایم.
تاآن روز که راهی بیابم ،
بدرود.
[ يکشنبه 8 تير 1393 ] [ 2:57 ] [ امید ]
[ ]